شاید باورت نشود اما من تا همین امروز

نمی دانستم که عاشقت شده ام...

امروز که تو را دیدم

دوباره دست و پایم را گم کردم...

دوباره تپش قلبم زیاد شد...

دوباره میخواستم از خوشحالی فریاد بزنم...

همه مرا با این حال دیدند...

همه گفتند عاشقت شده ام...

همه گفتند حالم دیدنیست...

اما من که میدانم

من به این گونه تو را دیدن عادت کرده ام...

من و عاشقی سال هاست بیگانه ایم..


موضوعات مرتبط: دلنوشته های دلنشین ، ،
برچسب‌ها: من و عاشقی , بیگانه , تپش قلبم , عاشقت , ,

تاريخ : پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392 | 6:52 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد

.: Weblog Themes By VatanSkin :.